ارشاد نیک خواه - ببین من تا زبان انگلیسی شما رو خوب نکنم
دست بردار نیستم. چون میدونم چقدر ضروری و مهمه برای اینکه دنیای بزرگتر و
باحالتری رو زندگی کنید. چون میدونم آدمهای خفنی هستید و دنیای
تکزبانی جوابگوی ذهن کنجکاو شما نیست. اون هم در روزگاری که وب فارسیْ
فقیرِ محتوای درستوحسابیه.
میخوام سریع برم سر اصل مطلب و به جای جملات انگیزشیِ آنتونی رابینزی و
توصیههایی در مورد خودنظمی و اراده و فیلان و بیسار، یک روش عملی برای
بهبود زبان بهتون پیشنهاد بدم. روشی که برای من خیلی جواب داد و کمکم کرد
بدون اینکه حتی یک بار کلاس زبان برم انگلیسی یاد بگیرم. البته که این روش
از جنسِ میانبُر نیست چون در یادگیری زبان هیچ میانبری وجود نداره و در این
خطه، مسیر رسیدن به رضایت (یا همون افتادن روی غلطکِ یادگیریِ زبان) از
رنج میگذره و باید رنج رو بغل کنید. ولی میخوام یک روش رو بهتون پیشنهاد
بدم که از اون بغل لذت ببرید، ازش چیزهای زیادی یاد بگیرید و با مسیر حال
کنید.
روشی که من به صورت خودآموز انگلیسی یاد گرفتم اینجوری بود:
خب من از بچگی دوست داشتم در مورد یک سری چیزها بیشتر بدونم: جدیدترین
ماشینهای دنیا (اون موقع شورلت کاماروی جدید در حد یک مدلِ مفهومی بود)، مایکل جکسون (متن ترانهها، زندگینامه، گاسیپها) و غیره.
هر چیزی که حس فضولیم رو قلقلک میداد بیجواب نمیموند و میرفتم در
موردش سرچ میکردم و میخوندم. ولی من که بیشتر از صدتا لغت بلد نبودم و
حافظهی داغونی داشتم. پس چجوری مطلب انگلیسی میخوندم؟
جواب: به سختی.
آره واقعن. به سختی. با خوندن ۳ جملهی اولِ متن به ۱۰
لغت جدید و ناآشنا میرسیدم. همیشه یک دیکشنری، یک خودکار و چندتا
فلشکارت سفید کنارم بود. هر لغتی که بلد نبودم رو روی فلشکارت و معنیش رو
پشت فلشکارت مینوشتم. در طول روز هر وقت بیکار میشدم این فلشکارتها
رو از جیبم بیرون میآوردم و مرور میکردم.
بعد از مدتی هزاران فلشکارت داشتم. برای مدیریتِ مرور این همه لغت جدید
از جعبهی لایتنر یا همون جعبهی جی۵ استفاده میکردم. کار باهاش خیلی
راحته. ساختنش هم راحته. خودتون میتونید با یه کم مقوا یا چوب بسازیدش (روش استفاده هم نوشته). یا اینکه میتونید آمادهش رو بخرید.
حتی میتونید به جای جعبهی لایتنر از یک دفترچه یادداشت همراه استفاده کنید و چند روز یکبار لغتهای جدید رو مرور کنید. نیلوفر توی کانال آموزش زبانش روش «پنج لغت در روز» رو معرفی کرده که خیلی خوشم اومد. اون روش هم میتونه کمکتون کنه ریتم و روش خودتون رو پیدا کنید.
برای یادگیری زبان، اول ببین چه چیزی در دنیا دیوونهت میکنه!
اول ببینید به چه چیزی خیلی علاقه و شور دارید و دوست دارید در موردش
بیشتر بدونید. معماری بروتال؟ تئاتر آبزورد؟ گرونترین عکس دنیا؟ (که خیلی
هم عکس حوصلهسربریه و آندری گورسکی گرفته) موسیقی سوفیسم؟ عادتهای عجیب
پیکاسو؟ یا چی؟ یک سرچ گوگل در موردش بزنید، مطلب مورد نظر رو پیدا کنید،
یک دیکشنری، یک مداد، و چندتا فلشکارت (یا یک دفترچه) کنار دستتون داشته
باشید و شروع کنید به مطالعه در مورد چیزی که دوستش دارید.
با روزی ۵ لغت شروع کنید، و قبل از اینکه خسته بشید دست از مطالعه
بکشید. خودتون رو تشنه نگه دارید. فکر نکنم با روزی ۵ لغت اونقدر خسته بشید
که به بقیهی کارهای مهم و حیاتی (!) روزانهتون نرسید.
اگر سوالت اینه که پس گرامر چی؟
جوابم اینه که گرامر رو بیخیال. به مرور زمان که متنهای زیادی رو
میخونی، ساختار زبان انگلیسی خودبهخود میره توی نهانخانهی مغزت. یعنی
دقیقن نمیدونی چرا اینجا باید بگی I have not و نگی I don’t ولی میدونی
که باید بگی I have not. یک دانشِ نهانی در مورد صرف و نحو زبان انگلیسی در
شما ایجاد میشه که یادگیریِ بقیهی حوزههای زبان انگلیسی (اسپیکینگ،
لیسِنینگ و … اون یکی چی بود؟ آها، رایتینگ) رو خیلی روان میکنه. منظورم
رو میفهمی؟ معلومه که میفهمی. پس برو بریم که محتواهای انگلیسی زیادی اون
بیرون هست که باید شخم بزنید.
با این روش هم در قلمروهایی که دوست دارید کاوش میکنید و هم
در طول مسیر، لغتهای (بخوانید مفاهیم و فکرهای) جدیدی به مغزتون اضافه
میشه که خودش خیلی باحاله.